به جان شما :)

ساخت وبلاگ

از من میشنوید پیش استادتان یک جیک هم نزنید

انجام دادم که میگویم به وَلله

مورد داشتیم در کلاس رفع اشکال زیست

استاد _ هم که نگم براتون ترم 9 پزشکیه ، ولی خدایی به قول زی زی عین چوب شور انقدر که لاغر بود _ یه تایم برای استراحت داده بود . در این بین بانو  فاطمه زهرا پچ پچ وار گفت تو که می گفتی کوفت بلد نیستی چیشد جواب سوال کنکوری میدی قضیه چیه ؟! بیا

و یک حرکت زشتی انجام داد که الان زشته بگم مثلا بچه اینجا نشسته ها! (به جان تو)

بله داشتم میگفتم منم که نفهمیدم چی گفته گفتم ها ؟ بعد که دوزاریم افتاد گفتم هی بی ادب گومشو ببینم

در پرانتز باید بگویم که در ردیف دوم نشسته بودیم و قدر زیادی با معلم نیز فاصله داشتیم

فاطمه زهرا گفت من حتی یه خط کتابو بلد نیستم تو روخدا نگاه کن یه مشت خرخون کنارم جمع شدن اَه اَه اَه

گفتم گومشو توعم می گم نخوندم یعنی لای کتابم باز نکردم خیر سرم فردا امتحان دارم باز خوبه تو وقت خوندن داری کو تا چهارشنبه؟!

 استاد- خب خانومی که گفتن یه خط کتاب هم بلد نیستن خوب گوش بدن درسو متوجه میشن !!!!

بعئش خیلی ریلکس شروع به درس دادن کرد

من :))))

فاطمه زهرا سربه زیر و درحال خنده و غش

زمین در حال گاز زدن استاد :)

استاد نیز رو به تخته درحالی که لبخند شیطانی بر لب داشت

تازه این که چیزی نیست در گذشته ای نه چندان دور نیز یک اتفاق مشابه تر از این اتفاق افتاد که دیگه اصلا جایز به بازگو کردنش نیست :)

خدایی آدم با یاسمن و فاطمه زهرا باشه دیگه غمی نداره :)

پ.ن:خانومی خیلی خوشحالم که بعد از یک سال دیدمت خیلی دلم برای شیطنتات و خنده هات تنگ شده بود

پ.ن2:کاش بزرگ نمی شدیم

پ.ن3: 31/اردیبهشت/96 

+بدشکستم

بعد تو !!!

حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 110 تاريخ : شنبه 6 خرداد 1396 ساعت: 5:57